web 2.0

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

خبر مرگ

ایــــن خــــــــاطــــــــــرهـــ کــــــــامـــــــــــــلا واقــــــــــــــــعـــــــــــــی اســـــــــــــــتــــــــــــــــــــــ

در یک منطقه محروم زندگی می کند. که فاصله آنجا تا خانه ما بسیار زیاد است. بالاخره تصمیم گرفتم به هر شکل ممکن خود را به خانه ی او برسانم و خبر را بدهم. کاش نمی گفتم. کاش من نمی گفتم! با یک دوچرخه این مسافت را طی نمودم. عرق از سر و رویم می ریخت. کسی نیست بگوید آخر آدم حسابی به تو چه ربطی دارد. میرفتی خانه خودتان و شامت را کوفت می کردی. به همه چیز فکر می کردم به جز به طریق ارسال خبر. آخر منطقه ناامنی است. باید حواسم را خوب جمع می کردم. به سختی آدرس خانه اش را پیدا کردم. تا مرا دید شوکه شد. او گردن کلفت کلاس و من مثلا بچه درسخوان. به هیچ وجه توقع نداشت که من آن هم با یک دوچرخه، آن هم درآن موقع شب، و تنهایی بیام به او سری بزنم. با یک لبخند که سرشار از تعجب بود به استقبالم آمد. نخواستم او را در تعجبش نگه دارم. بلافاصله بعد از یک سلام و احوال پرسی کوتاه چشمانم را بستم و دهانم را بی مهابا به کار انداختم؛

-          فلانی! پس کجایی این دو روزه هر چی زنگ زدم بت گوشیت خاموش بود. دیروز اونکه عاشقش بودی تصادف کرد، بلافاصله مُرد! امروز بعد ازظهر دفن شد رفت!

 لبخند بر لبانش یخ زد. رنگ و رویش دگرگون شد. چشمانش سرخ شد. با حالتی بسیار حزین و صدایی آرام و تا حدودی لرزان پرسید:

-          جدی میگی علی؟!

چیزی که در صورتم هیچ اثری نداشت حالت شوخی بود.

-          مگه من بات شوخی دارم! لباساتو بپوش بریم سری به خانوادش بزنیم.

حس می کنم تا حدودی کمرش کج شد. کاملا مبهوت شده بود. رفت و بعد از چند دقیقه آمد. در فکر فرو رفته بود. جمله ای گفت و سوار دوچرخه شد؛

-          بریم سر مزار!!!!!

-          کجا!!!!!

در حالت عادی جرأت کل کل کردن با او را نداشتم. چه برسد به حالا که مطمئنم از عمق وجود میسوزد. پس بدون آنکه منتظر جوابش باشم سوار شدم. از خستگی داشتم از حال میرفتم! در حین رکاب زدن متوجه شدم که گریه می کند، با یک صدایی مهربانانه به او گفتم؛

صبرکن عزیزم، چند دیقه دیگه میرسیم سر مزارش اون وقت تا دلت می خواد گریه کن!

این هم از دلداری. با همان دوچرخه مذکور حدود ساعت 11 شب به بهشت آباد رسیدیم! ذکر آنکه بر سر قبر آن نوگل سفر کرده چه گذشت بسیار سخت است. فقط می توانم بگویم ساعت 3 بامداد به خانه رسیدم!

نمیدانم چرا اینگونه شد. شاید واقعا تقصیر از من باشد. گمان کنم خبر مرگ را بد به او رساندم! نمیدانم!

نظریه دویدگی!

تاکنون چیزی درباره نظریه دویدگی شنیده اید؟ نشنیده اید؟! واقعاً برای شما دوست گرامی متاسفم که در این عصر ارتباطات در جریان این نظریه تاریخ ساز نیستید!

از آنجا که بنده هرازچند گاهی نظریه ای جدید در مسائل اجتماعی، اقتصادی، اعتقادی و ... میدهم از شما دوست گرامی درخواست عاجزانه دارم که حقیر را در تکمیل این نظریه یاری دهید.

نظریه دویدگی بدین صورت است که 20 درصد انسانها از لحاظهای مختلف از قبیل عاطفی، جنسی، اخلاقی، جسمی، ظاهری، باطنی، گوارشی، رفتاری، گفتاری، پنداری، و از لحاظهای مختلف دیگر به 80 درصد دویدگی دچار هستند ( چی گفتم!). از آنجایی که این نظریه کاملا جدی و حیاتی است لطفا ادامه مطلب را با دقت بیشتری بخوانید تا با مفهوم دویدگی بیشتر آشنا شوید.

اصولا ذات انسانها ( به کل تمامی انسانها) با عنصر دویدگی عجین است. تا جایی که خدا فرموده است انسان را دویده آفریدم! (خلق الانسان عجولا) البته دقت بفرمایید دویدگی مفهومی خاصتر و ریزبینانه تر از عجله است. لذا این دو را با هم مخلوط نفرمایید. ولی فاجعه اینجاست که 20 درصد انسان ها دارای 80 درصد ـ و گاهی بیشتر ـ دویدگی مذمن هستند. این دویدگی عامل80 درصد بحران ها ناهنجاریا ومشکلات 80 درصد مردم می باشد.

برای اینکه این مفهوم را بهتر بشناسید چند نمونه ذکر می کنم:

1.   دوستم حسن دویدگی دارد چرا که فقط 3 ماه از من بزرگتر است و از پدرش درخواست
برای قدام به ازدواج کرده است.

2.     
پدر حسن به ظاهر بیشتر از خود حسن دویدگی دارد. زیرا با کمال میل پذیرفته و
برای او خاستگاری کرده است.

3.  آرش هم دچار دویدگی مذمن شده! چرا که تا تقی با توقی برخورد میکند به کله
ناقصش ایده نابخردانه ی فرار از خانه میزند.

4.  کریستیانو رونالدو وحشتناک به دویدگی مبتلاست! به همین خاطر است که در فوتبال
وقتی میدود کسی به پای او نمی رسد.

5.  بنده نسبت به رپ علاقه خاصی ندارم. چرا که شاعرانش بیش از اندازه
دویدگی دارند.

6.     
شکم بنده به کل دویدگی دارد. چرا که تا اندکی شیرینی جات مصرف می کنم شروع به
راه رفتن می کند!

7.  در فیلم فرار از زندان تئودور بگ ول (تی بگ) دویدگی دارد. زیرا هر چند قسمت یکبار
آدم میکشد ولی به شکل شگفت انگیزی کسی او را نمی کشد.

8.     
آقای میر حسین موسوی به دویدگی مبتلاست. به همین خاطر است که قبل از اعلام
نتایج خود را پیروز انتخابات معرفی کرد.

9.  آقای کروبی بیش از موسوی به دویدگی (دویدگی که چه عرض کنم دوندگی!) مبتلاست.
زیرا که بسیار زود قضاوت می کند و بیشتر قضاوت هایش اشتباه است.

10. اگر اندکی دقت بفرمایید، در می یابید که تمام نقش های فیلم فاصله ها به شکل
کینه ای نسبت به مخاطب دویدگی دارند. (از اینجا می توان معنی های متفاوت دویدگی را
یادگرفت.)

11.  
در صنعت خودرو سازی ایران خودرو مقام اول را در دویدگی کسب کرده است.

12. اسفندیار رحیم مشایی رتبه دوم دویدگی در نظریه  پردازی را پس از من کسب کرده است.

13. از نظر من اعضای شورای شهر اهواز دویده ترین شورای شهر کشور است؛ مثلا دختر
خانمی 20 ساله به علت زیبایی رای آورد، و چهار نفر دیگر هم فقط از طریق قومیت بازی
رای کسب کردند. سایرین هم زیر سیبیلی رای آوردند، والا نه تخصص چندانی دارند، نه
تجربه مرتبطی را داشتند ونه تعهد آنچنانی نسبت به وظیفه(توضیح درباره علت دویدگی
در بین اعضای شورای شهر اهواز مجال بسیار می طلبد. انشاالله در وقتی مناسب تر)

14. جدیدا ثابت شده افرادی که دائماً آنلاین هستند به علت تند خوانی و بی دقتی در
اصول وبگردی دچار دویدگی در مطالعه ی کتب عادی می شوند. لذا با عرض پوزش اکثر شما
خوانندگان این پست دچار نوعی دویدگی حاد هستید!

15.و اما از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است؛ چه کسی شک دارد که بلاگفا کارش از دویدگی حاد گذشته و به دوندگی مفرط روی آورده است. به این زودی هم خبر خداحافظی ما از بلاگفا را خواهید شنید.

عزیزان بدانند که برای دویدگی نمی توان محدودیتی قائل شد؛ نظریه دویدگی بسیار فراتر از این حرفاست. این نظریه در واقع نظریه ای جهان شمول است. و دیگر اینکه در استعمال دویدگی در حرّافی های روزمره نهایت دقت را بفرمایید، گاهی معنی فحش به خود می گیرد!

زیبایی استفاده از این اصطلاح دقیق در گفتارهایمان زمانی بیشتر می شود که اطرافیانتان هنوز چیزی از این نظریه به گوششان نخورده. مثلا در بازار امام در حال قدم زدن هستید، ناگهان کاظم جوجو سوار بر موتور معروف خویش می شود و با سرعت نامعقولی از روی انگشت شست پایتان رد می شود. در این بین شما نباید کنترل خویش را از دست بدهید. بلکه فقط بگویید؛ مهم نیست! کاظم دویدگی حاد داره!

به امید آنکه تمامی شما عزیزان وظیفه خود را برای معرفی این نظریه به مردم  کشورمان بلکه جهانیان را فراموش نکرده و دین خود را ادا بفرمایید.

28 مرداد ماه 1389

یک دهم عاقلان منم

عاقل ده خصلت نیک دارد:

سکوت، خوشرویی، فروتنی، صداقت، عمل نیک، تفکر، عبرت آموزی، خضوع، یاد مرگ، و کوچک شمردن خویش.

که من فقط آخری را دارم! البته گمان کنم!

حقایق نامعلوم 1

قدم بر سنگ فرش شهیدان..... ما را چه به سیاست......آنجلینا جولی در پاکستان......معصیت به توبه هایم خندید......سه روز تعطیلی......خدانگهدار با مرام.....حراجی اعتقادات......دمای هوا بیشتر از 50 درجه.....کاش من مثل تو هوری میشدم.......آن سوی "فاصله ها" چه خبر است.......همایش خانواده.....دکان سرمایه داران.....وحشی های مدرن.....غریبی در همین حوالی......آخرین نظرات خوانندگان............جمع اژدها چه می شود.....البته نباید زیاد پرخوری کرد......عزل چهار نفر از شورای شهر......و اینک حکایت پرسش های بی جواب.......سلام و صد تا سلام به شما عزیزان......بنام خدایی که همین نزدیکی هاست.......

تاملی بر بنیان عشق های خیابانی!

۸۰ درصد پسرها هدفشون از دوستی با دختر عشق بازی است نه عشق ورزی!
پ ن: حالا برو تو خیابون دنبال دوستی سالم با یه پسر بگرد.
پ ن: نیشتو ببند!!  خنده داره؟! مگه ما چمونه!؟ به این خوبی! تازشم! 20 درصد بقیه رو هم ببین !

روایتی غریب از درد دندان


تصور کنید الان من رو اون میز مخصوص دندانپزشکی دراز کشیدم و خانم دکتر دستاشو تا آرنج کرده تو حلقم و دندونمو عصب کشی میکنه! و به حرفهاشون به اجبار گوش میدم!
اون: این واقعیت داره که تو فیلم قهوه تلخ سر قیمت به توافق نرسیدن؟
جفتیش: نه بابا! ساده ای ها! چون مدیری تو جلسه فلانی شرکت نکرد این کار رو کردند(!؟)
من:
اون: عجب! این فلانی هم دندون درد داره ها! مگه زوره آخه! نخواست بیاد. حالا مطمئنی؟
جفتیش: شک نکن! تازشم میگن تو فیلمش زده نظام رو زیر سوال برده(!) از اون فیلمای دندون شکن سیاسیه
من: 
اون: جدی؟ چه جالب! کنجکاو شدم برم بخرمش ببینم چطوریه!
جفتیش: آره حتما بخرش! دندونم پاره شد از بس منو خندوند(!)
من: 
اون: میگم مطمئنی بخاطر مسائل سیاسی پخش نشد؟ آخه شبکه 3 تو تمام شرایط پشت سر مدیری وایمیستاد؟ مطمئنی ربطی به پول نداره؟
جفتیش: آره! شک نکن! پول که ارزش نداره! ساده ای ها! مشکل همون دندون دردست!
من:

1. رقم پیشنهادی صدا و سیما به تهیه کننده فیلم قهوه تلخ 5 میلیارد تومان بود. (خسیس ها)
2. قهوه تلخ فقط در هفته نخست 5 میلیارد تومان فروش داشت.
+ من به در گفتم لیکن بشنوند، نکته ها را مو به مو دیوارها....
+ طنز تاریخی مفید و جالبیه! ارزشش رو داره!
بعدا نوشت: و مثل همه فیلماش تیکه های جالب سیاسی توشه! ولی به پای هزار چهره (که توش خیلی از مواد قانون اساسی رو هم بی نصیب نذاشت) نمیرسه! صدا و سیما هم محکم پشت سرش ایستاده بود.
- فیلم بمب خنده خیلی قشنگ تر بود! متاسفانه مردم بدجور اسیر ماهواره شدند. کاش این وقتی که صرف نگاه کردن به تلویزیون ها داشتیم رو صرف مطالعه روزنامه و کتاب می کردیم. ذهنمون اینجور مریض نمیشد.
- چند درصد آدما خودشون فکر می کنند؟ چند درصد رسانه براشون فکر درست میکنه؟
 ما هذه التماثیل الذی انتم لها عاکفون؟ (قرآن کریم)

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

سینه سوخته!

این خانه کوچک
این سنگر
این معبر
این گودی در دل من
در ذهن تو
این رقص اعداد تکراری و خسته کننده صفر و یک
این جملات برهم تکیده شده پر از حرف
در کنج زمان
در پست های من
در نظرات تو
فریاد است
غوغاست...
صدای پرمحبت خدا را میشنوی؟
و حرف زدن آرام علی؟
و خوش زبانی دوستان!؟
... حرف هایتان را می شنوم
نگاه هایتان را دنبال میکنم
دست هایتان را میبوسم
اشک هایتان را پاک میکنم
و در آغوشم جایتان میدهم

لبخند بزنید!

من به جای شما گریه میکنم...

ـــ خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان
ـــ آمین

عنوان نداریم!


از حکایت پرسش های بی جواب خسته ام
می خواهم حکایتی دیگر برایتان تعریف کنم
گمنام
     "بـیـنـامـ"

         هر چه خواستید نامش را بگذارید.


گاه نوشت:


خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان. آمین!
از کپی برداری بدون هماهنگی قبلی با مدیر وبلاگ لطفا خودداری فرمایید
با تشکر / علی